جایت را با دیگری پُر میکنند احساس … سیری چند؟؟!
يادمان باشد اگر اين دلمان بي کس شد
طلب مهر ز هر چشم خماري نکنيم
يادمان باشد که دگر ليلي و مجنوني نيست
هـر چہ از دست میـرود بگذار بـرود …
چیـزی ڪہ بہ اِلتمـاس آلـوده باشد نمیخواهمـ …!
هـر چہ بـاشد حتی زنـدگی …!
ساده هستم
ساده می بینم
ساده می پندارم زندگی را
نمیدانستم جرم می دانند سادگی را
سادگی جرم است و من مجرم ترین مجرم شهرم
ساده می مانم…
ساده میمیرم…
اما…
ترک نمی گویم پاکی این سادگی را …
بـه فـــقـر ِ احــسـاس ِ”انـــسـانیّـــت”دچــــار شــدیـــم !
نــسلی که دردش را ،
کیـبـوردها ..
پیامک ها ..
و ..
تـلفن هـــای ِ پـی در پـی مـی فهمـــنـد …
هر وقت بین دوتا انتخاب مردد بودی ؛
شیر یا خط بنداز !
مهم نیست شیر بیفته یا خط …
مهم اینه که اون لحظه ای که سکه داره رو هوا می چرخه ،
یه دفعه بفهمی :
دلت بیشتر میخواد شیر بیفته ، یا خط …
دَم از بازی حکم میزنی!
دَم از حکم دل میزنی!
پس به زبان “قمار” برایت میگویم!
قمار زندگی را به کسی باختم که “تک” “دل” را با “خشت” برید!
باخت ِ زیبایی بود!
یاد گرفتم به دل ، “دل” نبندم!
یاد گرفتم از روی “دل” حکم نکنم!
دل را باید بُــر زد جایش سنگ ریخت که با خشت تک بــُری نکنند!
کـاش آدمـا
مثل ِ فـایل های تو اینـترنـت بودن!
هـرکـی رو خـوشت می اومد
میتـونستـی دانلود کـنی واسـه خودت …
توی رابطه هاتون گاهی سنگ بندازین تا عمقش براتون مشخص بشه . . .
روزگــار عجیبی شــده…
حتی وقتی میخـندیـم
منظـورمـان چیـزه دیگـریست…
کنــارت هستند ؛ تا کـــی !؟
تا وقتـــی که به تو احتــیاج دارند …
از پیشــت میروند یک روز ؛ کدام روز ؟!
وقتی کســی جایت آمد …
دوستت دارند ؛ تا چه موقع !؟
تا موقعی که کسی دیگر را برای دوســت داشـتن پیــدا کنـند ….
میگویــند : عاشــقت هســتند برای همیشه نه ……
فقط تا وقتی که نوبت بــــــازی با تو تمام بشود !
و این است بازی باهــم بودن…
ﺑﻪ ﻣﺎ ﺩﺭﻭﻍ ﻣﯽ ﮔﻔﺘﻨــــﺪ:
ﺩﺭﺩﻫﺎ ﺭﺍ ﺑﺰﺭﮒ ﮐﻪ ﺷﻮﯾﺪ ﻓﺮﺍﻣﻮﺵ ﻣﯽ ﮐﻨﯿﺪ
ﺩﺭﺳـﺖ ﺍﯾﻦ ﺍﺳﺖ:
ﺯﻧﺪﮔــــﯽ، ﺁﻧﻘــــﺪﺭ ﺩﺭﺩ ﺩﺍﺭﺩ
ﮐــــــﻪ ﺍﺯ ﺩﺭﺩ ﻧﻮ،
ﺩﺭﺩ ﮐﻬﻨﻪ ﻓﺮﺍﻣﻮﺵ ﻣﯽﺷﻮد
آدم هـا می آینـد….
زنـدگی می کننـد
می میـرنـد و می رونـد …
امـا فـاجعـه ی زنـدگی ِ تــو
آن هـنگـام آغـاز می شـود
کـه آدمی می رود امــا نـمی میـرد!
مـی مـــانــد
و نبـودنـش در بـودن ِ تـو
چنـان تـه نـشیـن می شـود
کـه تـــو می میـری ،
در حالـی کـه زنــده ای …
میخواهم مدتی بخوابم!
نمی دانم چند روز؟
شاید روزی بیدارشوم
و دنیا به شکل دیگری باشد
و قلب آدم ها…
این نیز بگذرد؛
مثل همه ی اتفاقات خوب و بد زندگی؛
مثل همه ی دوست داشتن هایی که؛
در ته صندوق خاک خورده ی زمان مخفی ماند؛
و هیچ کس نفهمیدشان؛
این نیز بگذرد، مثل زندگی …
زندگی کن به شیوه خودت…
با قوانین خودت … !!!
مردم دلشان می خواهد موضوعی برای گفتگو داشته باشند …
برایشان فرقی نمی کند چگونه هستی …
چه خوب … چه بد …
موضوع صحبتشان خواهی شد …!
پس زندگی کن به شیوه خودت …
چه خوب … چه بد …
از گنه دم به دمم آتش طوفنده شدم
هم شدم از تؤبه خجل، هم ز تو شرمنده شدم
صاحب من! خالق من! داور من! یاور من!
حیف تو را داشتم و غیر تو را بنده شدم
وقتی پشت سر پدرت از پله ها میای پایین
و میبینی چقدر آهسته میره
میفهمی ... پیر شده
وقتی داره صورتشو اصلاح میکنه و
دستش میلرزهمیفهمی .... پیر شده
وقتی بعد غذا یه مشت دارو میخوره
میفهمی چقدر درد داره اما هیچ چی نمیگه....
و وقتی میفهمی نصف موهای سفیدش
به خاطر غصه های تو بود...
خداوندا
خسته ام از فصل سرد گناه و دلتنگ روزهای پاکم
بارانی بفرست
چتر گناه را دور انداخته ام
همه چیز ..
در زندگی تکراری می شود !
به جز ،
مهربـانے ... !
پروردگارا
آرامش را همچون دانه های برف
آرام و بیصدا
به سرزمین قلب کسانیکه برایم عزیزند
بباران
خدایا مرا
بخاطر همه درهایی که زدم
و هیچ کدام خانه تو نبود...
وقتی دلمو شکست و رفت
فقط نگران این بودم که
نکنه شیشه خورده ها ی قلبم دستشو زخمی کرده باشه
هرگز اسمون چشماتو برای کسی که معنی نگاهتو نمی فهمه بارونی نکن
دوستی موقعی بهم می خوره که
تو یکی رو بهم بزنی
اما ی نفر دیگه ارومش کنه
ادعای بی تفاوتی سخت است
ان هم نسبت ب کسی که با او
بهترین حس دنیا را تجربه کردی
پیک اول به سلامتی کسی ک باخت تا رفیقش برنده شه.
به غرور عقرب که بخواری تن نمیده.
به رودخونه ک میره و پشت سرشم نگاه نمی کنه.
به صداقت سیم خاردار که پشت و رو نداره.
به کسی که بی کسه ولی ناکس نیس.
سَلامـــتی روزی کــــه؛
به بابـــام بِگــَن، غمِ آخـَــرتون بـــاشه...
پسرخوبی بود...
میدونستید چرا خیلی از ما ها تنهاییم؟...
چون حوصله ی اسباب بازی شدن نداریم
من آغوش کسی را دوست دارم که بوی بی کسی میدهد
نه بوی هر کسی
تو” آن نیستی که به یادت بیاورم ، “تو” آن همیشه ای که به یادم می مانی . . .
.
.
.
بـــیـــــــا … پـایـیــز را تحویــل نگــرفــتی … زمــستــــان شـد !
.
.
.
نه
21دسامبر، پیشگوئیِ دروغین بود
دنیا به آخر رسید
همآن روز که تو رفتی . . .
جسمت را می خواهم چیکار
وقتی زهنت در حال مجسم کردن دیگریست
قرار نبوده تا نم باران زد
دستپاچه شویم و زود چتری از جنس پلاستیک روی سر بگیریم
که مبادا خیس شویم
گفت فرق رویا با آرزو چیست
گفتم آرزو یک حقیقت نزدیک است
ولی رویا یک آرزوی شیرین دست نیافتنی
گفت من رویا هستم یا آرزو
گفتم رویایی که به حقیقت پیوستن آن
یک آرزوی شیرین است
کمبود خواب با یک روز مرخصی حل میشود.
کمبود وقت با مدیرت زمان.
سایر کمبود ها نیز علاجی دارند.
با کمبود دست هایت چه کنم؟
دل بیچاره من طفلک خوش است به رویای کسی که...
دلیل زنده بودنش نفس های دیگریست
چرا بودنت جور نمی شود
من که تمام پازل های تنهایی ام را درست چیده ام
آلزایمر میتواند بهترین بیماری دنیا باشد
تاهر ثانیه به یادت نیفتد که تو مرا
دوست نداری...